کد مطلب:276890 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

دومین خراسانی
براساس برخی از روایات وارده ی از معصومین علیهم السلام، یكی از نشانه های بارز قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و اله، سقوط بنی عباس و انقراض دولت جابرانه ی این خانواده است كه به دست (دومین خراسانی) انجام می شود. او كه از ناحیه ی خراسان خروج می كند كسی جزء «هلاكوخان مغول» نوه ی چنگیزخان مغول نیست.

گرچه در روایاتی كه در زمینه ی سقوط خلافت بنی عباس از ائمه ی معصومین علیهم السلام رسیده است بطور صریح و آشكار نامی از «هلاكوخان مغول» بمیان نیامده است، اما: به هر حال ائمه ی طاهرین علیهم السلام با اشارات و كنایات و بیان صفات و خصوصیاتی كه با هلاكوخان مغول، وفق می دهد به شیعیان و دوستان و پیروان حقیقی خود فهمانیده اند كه برهم زننده ی دولت بنی عباس و درهم پیچاننده ی طومار زندگی آخرین خلیفه ی عباسی همان هلاكوخان مغول است.

در این باره روایات نسبتا فراوانی وجود دارد كه به برخی از آنها اشاره می كنیم.

1- اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه آن حضرت فرمود:

«لا ترون ما تحبون حتی یختلف بنو فلان فیما بینهم، فاذا اختلفوا طمع الناس و تفرقت الكلمة و خرج السفیانی». [1] .

آنچه را كه شما دوست دارید (كه مراد قیام حضرت قائم علیه السلام است) نخواهید دید مگر موقعی كه بنی فلان (یعنی بنی عباس) در بین خود اختلاف كنند. و چون آنان اختلاف كردند مردم به طمع می افتند و تفرقه ایجاد می شود و آن وقت است كه سفیانی ظاهر می شود.

2- «عن مفضل بن یزید، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قلت له أیام عبدالله بن علی، قد اختلف هولاء فیما بینهم، فقال علیه السلام: دع ذاك انما یجی ء فساد أمرهم من حیث بدأ صلاحهم». [2] .

مفضل بن مزید می گوید: در ایام شورش عبدالله بن علی، به امام صادق علیه السلام عرض كردم: یا بن رسول الله در میان اینها یعنی بنی عباس اختلاف افتاد [و طبق وعده ای



[ صفحه 176]



كه شما در مورد اختلاف بنی عباس داده اید باید منتظر آمدن دولت حق بود] حضرت فرمود: این سخن را واگذار و به این زودیها انتظار نابودی آنها را نداشته باش، زیرا تباهی كار اینها و انقراض دولتشان از همانجائی خواهد بود كه سلطنتشان آغاز شد.

برای فهمیدن این دو حدیث، نخست باید دید مقصود از: عبدالله بن علی كیست؟ و دوم این كه منظور امام صادق علیه السلام كه فرموده است؟ «انما یجی ء فساد أمرهم من حیث بدأ صلاحهم» چیست؟

راجع به قسمت اول حدیث: بطوری كه ابن اثیر در تاریخ «كامل» در حوادث سال 137 و 138 در شرح حال «عبدالله بن علی» آورده است، ظاهرا مقصود از او عبدالله بن علی عموی «منصور» دوانیقی است، زیرا وی در استقرار خلافت بنی عباس و انقراض دولت بنی امیه بسیار مؤثر بوده و با «بنی امیه» جنگهای سختی داشته است.

جریان اختلاف او با منصور بشرحی كه ابن اثیر در تاریخ كامل ذكر نموده، چنین است:

«ابوالعباس سفاح» نخستین خلیفه ی عباسی عبدالله بن علی را به حكومت شامات منصوب نمود و او پس از مرگ ابوالعباس زیر بار منصور دوانیقی نرفت، و با او مخالفت ورزید و خود را خلیفه و جانشین ابوالعباس معرفی كرد و مردم شام را به بیعت با خویش دعوت نمود و گروه زیادی هم با او بیعت كردند تا اینكه در سال 137 هجری منصور دوانیقی ناچار شد ابومسلم خراسانی را به دفع او بفرستد.«ابومسلم» با لشكر بسیار به دفع او روانه شد و در «نصیبین» كه محلی است در نزدیك موصل و بر سر راه شام قرار دارد، با هم روبرو شدند و مدت شش ماه جنگیدند و سرانجام لشكر «عبدالله بن علی» شكست خورد و خود او فرار كرد و به «بصره» آمد و در خانه برادرش «سلیمان بن علی» والی بصره مخفی شد تا این كه پس از گذشت یكسال بالاخره با منصور بیعت كرد و خیال منصور از او راحت شد.و اما راجع به قمست دوم حدیث: كه امام صادق علیه السلام فرموده است «انما یجی ء فساد امرهم من حیث بدأ صلاحهم» یعنی انقراض دولت آنها از جائی خواهد بود كه از همانجا سلطنت آنها آغاز شد، منظور حضرت از این جمله این است كه: همانگونه كه



[ صفحه 177]



ظهور دولت «بنی العباس» و آغاز سلطنت آنها بدست مردی بود كه از سمت مشرق زمین آمد (و او ابومسلم خراسانی بود) همچنین انقراض آنها نیز بدست مرد نیرومندی خواهد بود كه وی نیز از همان ناحیه خراسان خواهد آمد (و او هلاكوخان مغول نوه چنگیزخان مغول است).

البته باید توجه داشت: كه این توضیح در صورتی درست است كه مراد از انقراض، انقراض خلافت باشد نه انقراض سلطنت، زیرا فرق است میان انقراض خلافت و انقراض سلطنت، چه آن كه در اخبار زیادی وارد شده كه سلطنت «بنی عباس» پس از انقراض خلافت بار دیگر تجدید می شود و سلطنت آنها هم در عراق خواهد بود و انقراض آخرین فردی كه بر كرسی ریاست ایشان تكیه خواهد زد چنانكه قبلا در بخش اول درباره ی اختلاف بنی عباس گفتیم بدست توانای سومین خراسانی كه سیدی هاشمی و از سلاله ی پاك رسول خدا صلی الله علیه و اله و ذریه ی طیبه ی علی و زهرا علیهماالسلام است صورت خواهد گرفت.

به هر حال مطابق بسیاری از روایات «دومین خراسانی» همان هلاكوخان مغول است. برای اثبات این مطلب حدیث سوم را بخوانید.

3- مرحوم علامه ی حلی (رضوان الله تعالی علیه) از پدرش نقل می كند، علت این كه اهل كوفه و كربلا و نجف در فتنه ی مغول قتل عام نشدند و از هجوم سربازان هلاكو به سرزمین عراق مصون و محفوظ ماندند این بود كه وقتی هلاكوخان مغول به خارج بغداد رسید و هنوز شهر را فتح نكرده بود، بیشتر اهل حله از ترس هلاكو و هجوم سربازان او خانه های خود را ترك نموده به «بطایح» گریختند و تعداد قلیلی در شهر باقی ماندند، از آن جمله: پدرم و سید بن طاووس، و فقیه ابن ابی العز.

این سه نفر تصمیم گرفتند به «هلاكو» نامه ای بنویسند و صریحا اطاعت خود را نسبت به او اعلام دارند، این تصمیم عملی شد و نامه ای نوشتند و بوسیله یك فرد غیرعرب برای «هلاكوخان» فرستادند، هلاكو پس از دریافت نامه فرمانی بنام آقایان صادر كرد و بوسیله دو نفر به نامهای «نكله» و «علاءالدین» فرستاد و به آن دو نفر سفارش نمود كه به آقایانی كه نامه نوشته اند بگوئید اگر شما در گفتار خود راستگو هستید و نامه را از صمیم قلب و صفای باطن نوشته اید و دلهای شما با نوشته ی شما مطابقت دارد نزد ما بیائید.



[ صفحه 178]



فرستادگان هلاكو به «حله» آمدند و پیام هلاكو را به آقایان ابلاغ كردند، اما آقایان از ملاقات با هلاكو بیمناك بودند زیرا نمی دانستند پایان كار چه خواهد شد و هلاكو با آنان چگونه رفتاری خواهد داشت.

علامه می گوید: پدرم به فرستادگان هلاكو گفت: اگر من به تنهایی نزد هلاكو بیایم، كافی است. گفتند: آری. پدرم با آن دو نفر حركت كرد و در آن موقع هنوز بغداد فتح نشده بود و هنوز آخرین خلیفه ی عباسی یعنی: مستعصم را نكشته بودند.

وقتی پدرم به حضور هلاكو رسید هلاكو به وی گفت: شما چطور به مكاتبه با من اقدام نمودید و چگونه به ملاقات من آمدی پیش از آنكه بدانی كار من با خلیفه به كجا می كشد و از كجا اطمینان پیدا كردید كه كار من و خلیفه به صلح نمی انجامد و من او را رها نمی كنم.

پدرم در جواب گفت: علت این كه ما به شما نامه نوشتیم و من به حضور شما رسیدم، بر اساس روایتی است كه از حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام به ما رسیده است و آن روایت این است:

قال فی خطبة الزوراء، و ما أدراك ما الزوراء، أرض ذات أثل یشتد فیها البنیان و تكثر فیها السكان، و یكون فیها مخادم و خزان، یتخذها ولد العباس موطنا، و لزخرفهم مسكنا، تكون لهم دار لهو و لعب، یكون بها الجور الجائر و الخوف المخیف، و الأئمة الفجرة، و الأمراء الفسقة، والوزراء الخونة، تخدمهم أبناء فارس و الروم، لا یأتمرون بمعروف اذا عرفوه، و لا یتناهون عن منكر اذا نكروه، تكفی الرجال منهم بالرجال و النساء بالنساء، فعند ذلك الغم العمیم و البكاء الطویل و الویل و العویل لأهل الزوراء من سطوات الترك، و هو قوم صغار الحدق، وجوههم كالمجان المطوقة، لباسهم الحدید، جردمرد، یقدمهم ملك یأتی من حیث بدأ ملكهم، جهوری الصوت، قوی الصولة عالی الهمة، لا یمر بمدینة الا فتحها ولا ترفع علیه رایة الا نكسها، ألویل، الویل لمن ناواه، فلا یزال كذلك حتی یظفر». [3] .



[ صفحه 179]



علی علیه السلام در خطبه ی زوراء، [4] فرموده است: چه می دانی زوراء چیست! سرزمین وسیعی است كه در آنجا بناهای محكم پایه گذرای می شود، مردم بسیاری در آن سكنی می گزینند، رؤساء و ثروت اندوزان در آن اقامت می كنند، بنی عباس آنجا را مقر حكومت خود و پایگاه ثروتهای خویش قرار می دهند، زوراء برای «بنی عباس» خانه ی بازی و لهو و لعب است.

آنجا مركز ستم ستمكاران و كانون ترسهای دهشتزاست، جای سران گنهكار و امراء فاسق و فرمانروایان خیانتكار و جنایت پیشه است. و جمعی از فرزندان فارس و روم آنان را خدمت می كنند.

در چنین محیط تیره و گناه آلود و در آن شرائط ننگین و شرم آور، اندوه عمومی و گریه های طولانی و شرور و بدبختی دامنگیر مردم زوراء می شود، و گرفتار هجوم اجانب نیرومند می گردند، این اجانب ملتی هستند كه حدقه چشم آنها كوچك و صورتهایشان مانند سپر طوق شده و لباسهایشان زره آهنین است. سیمای جوانی دارند و پیشاپیش آنها فرمانروائی است كه از همانجائی كه سلطنت فرزندان عباس شروع شده (یعنی از ناحیه ی مشرق و خراسان) می آید.

او صدائی بلند و سطوت و شوكتی نیرومند، و همتی عالی دارد، به هیچ شهری نمی گذرد مگر آن كه آن را فتح می كند، و هیچ پرچمی در برابرش افراشته نمی شود مگر آن كه سرنگونش می سازد، بلا و عذاب بزرگ، برای كسی است كه با او دشمنی كند و به مخالفتش برخیزد، او پیوسته صاحب نیرو و قدرت است تا پیروزی نهائی نصیبش گردد.

آنگاه پدر علامه پس از قرائت خطبه به هلاكو گفت: علی علیه السلام در این خطبه اوصافی را ذكر فرموده است كه ما تمامی آن اوصاف را در شما می یابیم و به پیروزی شما امیدواریم، و به همین جهت به شما نامه نوشتیم و من حضور شما آمدم. «هلاكو» هم فكر و اندیشه ی آقایان را به پاكی و حسن قبول تلقی كرد و فرمانی صادر نمود و در آن فرمان مردم حله را مورد عنایت مخصوص قرار داد، و بدین سبب مردم حله و كوفه و نجف از هجوم سربازان هلاكو در امان ماندند.



[ صفحه 180]



بنابراین نتیجه ای كه از مجموع مطالب گذشته بدست می آید «دومین خراسانی» هلاكوخان مغول نوه ی چنگیزخان مغول است. و در این مطلب چه از نظر حدیث و چه از نظر تاریخ تردیدی وجود ندارد و ما هنگامی كه به تاریخ انقراض خلافت خلفاء بنی عباس نگاه می كنیم می بینیم تنها كسی كه توانسته است حكومت جابرانه ی «بنی عباس» را به زوال و نابودی بكشاند و ریشه ی ظلم و ستم آنان را از بیخ و بن بركند، هلاكوخان مغول بوده است وگرنه پیش از او كسانی برای سركوبی عباسیان و نظام طاغوتی آنان رفتند ولی شكست خورده برگشتند. [5] .


[1] روضه كافي ص 209 و 212- حديث 254 و 257.

[2] همان.

[3] سفينةالبحار ج 1 ص 568 ماده «زور»؛ اثبات الهداة، ج 2، ص 496 و كشف اليقين، ص 101 ط قم.

[4] زوراء، نام بغداد است و ما قبلا در اين باره توضيح داده ايم و در آينده نيز بمناسبت بحثي كه در پيش خواهيم داشت در اين باره گفتگو خواهيم نمود.

[5] براي اطلاع بيشتر به كتابهايي مانند- حبيب السير- تاريخ فخري و هم چنين، دائرةالمعارف بستاني، و ديگر كتابها مراجعه فرمائيد.